، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

گل پسر مامان و بابا

خوشخواب

یک پسر خوابالو. . . مامانی دیشب ساعت 10/30 شیر خوردی و خوابیدی امروز ساعت 11 به روز از خواب بیدارت کردم. حتی وقتی دست و صورتت و می شستم از خواب زیاد حاضر نبودی چشات و باز کنی. . .با کلی خواهش و تمنا تازه 11/10دقیقه یه کمی سر حال شدی و چشای نازت و باز کردی ...
25 شهريور 1392

. . . .

الهی مامان واسه گریه هات بمیره . . .مثل فرشته ها معصوم میشی وقتی این طوری با التماس به آدم نگاه میکنی. . . ...
25 شهريور 1392

شیطون نگو بلا بگو

  یه عکس فوق العاده از شیطنت های آرروین که بابا مثل یه عکاس حرفه ای شکار کرد پسرم این روزا هر کی که شما رو میبینه از من می پرسن که وقتی من و شما تو خونه تنهاییم چه طوری کنترلت میکنم .من هم در جواب میگم که خیلی سخته جدیدا آروین خیلی شیطون شده. مامانی اخه با این عکسی که بابا  در حال شیطونی ازت گرفته من چطوری ازت دفاع کنم بگم که پسمله ما اصلا شیطون نیست وخیلی هم اقاست الهی من دور سرت بگردم اخه شما رو فکس چی کار میکنی مامان جان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   ...
25 شهريور 1392

پت و مت

ا   دوتا اقا پسر اوشگل دوتا فسقلی شیطون که اصلا با هم نمی سازن  سلطان آروین  گل پسر مامان بابا و سورنا خان اقای قند عسل هر دوتا تون وبه اندازه ی تمام دوست داشتن های دنیا دوست دارم و امیدوارم توی کتاب تقدیر بزرگ ترین موفقییت ها  برای هر دو تا تون ورق بخوره   ...
25 شهريور 1392

نقاشی

این عکس آروین خان که یه کمی با گوشی بابا روش کار کردیم و شده مثل یه نقاشی درد و بلات غصه هات به جونم مامانی. . .از بس که عزیزی گاهی به این فکر میکنم که زیادی دوست دارم پسرم. . . آ مثل آروین  , ع مثل عشق ,ک مثل کوچولو ,ز مثل زندگی , م مثل مامان آروین عشق کوچولوی زندگی مامان   ...
25 شهريور 1392

سفید کنار

مامانی مامان دیروز به مناسبت سالگرد ازدواجمون تصمیم گرفتیم دوباره بریم هتل سفید کنار انزلی . . . امسال شما هم مهمون ما بودی نفسم . . . بعد از ناهار خواستیم بریم عکس های قشنگ بگیریم که بارون شروع به باریدن کرد.از اون بارونهای شهریوری که نگو و نپرس. خلاصه یه چند تایی عکس گرفتیم وهر سه تایی هم خیس اب شدیم و برگشتیم. . . . روز قشنگی بود . . .به امید تکرار هر سال این روز و به امید اینکه سالهای سال شما و بابایی سالم و موفق تو تمام کارها و زندگیتون بلشید و من هم بلشم تا موفقیییت ها و خوشحالی های شما رو ببینم و ثبت کنم. هر دوتا تون و خیلی دوست دارم. . . ...
19 شهريور 1392

ستاره شبای تارم

پسرم ازدیروز تا حالا سینه خیز راه رفتن و کنار گذاشتی و دیگه چهار دست وپا راه میری.من و بابا هم همش نگران زانو های کوچولوتیم که رو سرامیک اذیت نشی. آروین هر روز شیرین تر از دیروز. . .   ...
18 شهريور 1392

شیطنت های همیشه و هر روز

آروین مامان این روزا خیلی  خیلی خیلی شیطون شدی نفسم از این طرف من خونه رو مرتب میکنم از اون طرف شما همه چیزو می ریزی به هم. تمام روز کارت  شده سرک کشیدن تو کمد  تو کشو میز  تو سبد رخت چرکا و خلاصه تمام چیزایی که هیچ ارتباطی بهت نداره مامان هم چهار چشمی حواسم بهت که طوریت نشه اینها صلا مهم نیست اروینم همین که یه کمی میخندی و برام به زبون خودت حرف میزنی یه دنیا ارزش داره عشق کوچولوی من تمام خستگیهام با یه خندیدنت به باد فراموشی سپرده میشه مامان همیشه عاشقته پسرم این چند تا عکس تا مدرکی باشه برای حرفهام ...
18 شهريور 1392